حدیث جونیحدیث جونی، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

حدیث عشق زیبای زندگی

عروسي سحر جون

سلام به روي ماه دختر گلم عزيز دل مامان ديشب عروسي دختر خاله پروين بود .  توي كرج گرفته بودن خيلي خوب بود چون اين عروسي غاطي بود و بابايي  هم با ما بود البته بعدشم كه مامان جون و بابا جون و خاله هم اضافه شدن .عروسي خوبي بود انشاا.. كه خوشبخت بشن . موقعي كه عروس و داماد داشتن ميرقصيدن  خاله پروين رو سرشون نقل و سكه ميريخت انشا.. كه يه روز من تو عروسيت رو سرت نقل و سكه بپاشم . به تو هم خيلي خوش گذشت انقدر كه وقتي امروز ميخواستم بزارمت خونه مامان جون بيام سر كار نميخواستي بري تو هي ميگفتي دردر . امروز بهت ميگم ديشب كجا بودي ميگي دردر ، ميگم چيكار كردي ميگي ناناي ،الهي مامان دورت بگردم وقتي ازت اسمتو ميپرسم يا مي...
5 خرداد 1394
1